سوره ماعون، نخستين گلستاني است كه به خواست خدا و با همياري و همراهي شما، گوشهاي از چشمانداز زيبا و بيهمتاي آن را در پرتو اين مباحث، به تماشا خواهيم نشست. اين انتخاب ـ كه ملاك و معيار خاصي ندارد و صرفاً اعمال سليقه است ـ هشداري است به خوانندگان گرامي كه از اين پس، نگارنده را بر سر سفره سورهشناسي، تنها و بيهمراه، به حال خود رها نكنند و با يادآوريها و رهنمودهاي خويش در تمامي مراحل كار، از جمله انتخاب سوره، دستگير و راهگشاي او باشند. گفتني است به رغم اين گزينش، گاه به سورههاي ديگر نيز، گذر خواهيم كرد و به مناسبتهاي مختلف، از زلال آنها خواهيم نوشيد.
پيش از پرداختن به هرگونه بحثي راجع به نام و نشان اين سوره، خوب است به سرآغاز حيرتانگيز آن توجه كنيم؛ سوره ماعون تنها سورهاي است كه با عبارت سوءالي ـ تعجّبيِ أرايت (آيا ديدي؟!) آغاز ميشود. تركيب مشابه آن، عبارت اَلَمتَر (آيا نديدي؟) است كه در آغاز سوره فيل آمده است. گويي اين سورهها پيش از همه چيز، با بينش و نگرش انسان و نوع ديد و ديدگاه او سروكار دارند!
ما تا كنون سوره ماعون و سرآغاز سوءالي آن را بسيار خوانده و شنيدهايم، اما آيا شده است كه يكبار در مقام پاسخ به اين سوءال برآييم؟
خداوند در جايجاي قرآن، هر لحظه از ما سوءال ميكند و پاسخ ميطلبد و ما در كمال بيتوجهي به هيچيك توجهي نميكنيم و اصولاً نه سوءالي ميبينيم نه ميشنويم و يا اين كه اساساً خود را مخاطب اين سوءالات نمييابيم، چه رسد به اين كه در مقام پاسخ برآييم.
1ـ خطاب أرايت و امثال آن متوجه شخص پيامبر(ص) است و ربطي به ما ندارد، و ما را نميرسد كه خود را مخاطب پروردگار و سوءالات او بدانيم و در مقام پاسخ به آنها برآييم.
2ـ اين سوءالها گذشته از پيامبر اكرم(ص) ـ كه اولين مخاطب قرآن است ـ تمامي انسانها را مورد خطاب قرار دادهاند و با همه آنان سخن ميگويند و از يكايك آنان پاسخ ميطلبند.
اگر ديدگاه نخست را برگزينيم، خيالمان راحت و كارمان آسان است؛ زيرا اصولاً سوءالي نيست تا پاسخ دهيم. اما اگر ديدگاه دوم را بپذيريم، يكايك اين آيات و سوءالات، ذهن و انديشه ما را نشانه خواهند رفت و هر يك از آنها ما را مورد خطاب قرار خواهند داد. اينجاست كه بايد تكليفمان را مشخص كنيم و به اين سوءالات پاسخ دهيم: أرايت الذي يكذب بالدين (آيا ديدي كسي را كه دين را انكار ميكند؟!).
گفتني است مادام كه به اين سوءال پاسخ ندادهايم، سوره ماعون، آنگونه كه بايد، از ما پذيرايي نخواهد كرد و رهنمودهاي خويش را به ما ارزاني نخواهد داشت. به عكس اگر به اين سوءال ـ به گونهاي ـ پاسخ دهيم، سوره را فعال خواهيم نمود تا با ما سخن گويد و پيام اصلي خود را بيان كند.
اگر بنا باشد به اين سوءال پاسخ دهيم، اغلب ـ با زبان حال و يا قال ـ خواهيم گفت: البته كه ديدهايم، اين كه سوءال ندارد، ديدن چنين كسي كاري ندارد، مُنكران دين همواره بوده و هستند؛ آنان كساني هستند كه اسلام و دين را تكذيب و انكار ميكنند و قبلاً ابوجهلها و عاص بن وائلها بودند و امروز...؛ ما در طول تاريخ منكران و دشمنان دين را همواره ديدهايم و ميبينيم و....
با اين پاسخ سوره ماعون به سخن در خواهد آمد: فذلك الذي يدع اليتيم...: شما گمان ميكنيد كه ديدهايد و ميبينيد، شما نديدهايد و نميبينيد. شما منكران دين را در بيرون از خود ميجوييد. در حاليكه آنان در ميان شما و چه بسا خود شما هستيد. آنان را در صف نمازگزاران ببينيد. دين ستيزان و بيدينان را در ميان دينداران ببينيد. با اين بينش كه شما داريد تنها ابوجهل را مصداق الذي يكذب بالدين خواهيد ديد ولي بينشتان را دگرگون كنيد، ديدگاهي نوين اختيار كنيد. تعاريف خود را بازسازي نماييد، چشمانتان را از غبار جاهليت پاك كنيد. ملاكها و معيارهايتان را بازنگري كنيد. دين و ديندار و منكر دين را از نو تعريف كنيد، خواهيد ديد كه بسياري از شما ـ كه سنگ دين و دينداري را بر سينه ميزنيد ـ مصداق اصلي الذي يكذب بالدين هستيد، پس به خودتان بنگريد تا منكران اصلي دين را ببينيد!...
اينجاست كه آن پاسخ ناسنجيده اما راهگشاي خود را پس خواهيم گرفت و به اين ترتيب، به پاسخ اصلي اين سوءال بصيرتبخش دست خواهيم يافت:
خدايا نديدهايم، ما كجا، ديدن كجا! تو بايد ما را بيناسازي. دين و الذي يكذب بالدين را تو بايد به ما نشان دهي. تو بايد با آن عبارت زيبا و پر رمز و رازِ فذلك، ما را به حقايق آشنا سازي و تعاريف و معيارهاي اصلي و الهي را به ما بازشناساني، و ما را به نابيناييمان واقف نمايي.
با قدري تأمل در مييابيم كه پاسخ اصلي اين سوءال، در دل حرف "فاء" در آغاز آيه دوم، پنهان است: فذلك الذي يدع اليتيم يعني: حال كه نديدهاي "پس" ببين اگر الذي يكذب بالدين را نديدهاي و نميشناسي، "پس" بيا او را نشانت دهم؛ او همان است كه....
پرواضح است كه حرف "فاء" به معناي پس، در ابتداي آيه دوم، تنها در صورتي معناي صحيح خواهد داشت كه پاسخ سوءال أرايت منفي باشد در غير اين صورت اين حرف، جايگاه معقولي در آيه نخواهد داشت. بنابراين، سوءال أرايت پاسخ را نيز به مخاطب القا ميكند. يعني: بگو نديدهام تا نشانت دهم.
نقش و رسالت عمده سوره ماعون و سورههاي قبل و بعد از آن و عمدتاً سورههاي كوچك قرآن كريم، اين است كه دست ما را بگيرند و از جاهليت به اسلام وارد كنند. به جاي معيارهاي جاهلي، معيارهاي اصيل الهي و آسماني را جايگزين كنند. ما را از ورطه توهمات بيرون آورند و با جهان واقعيتها آشنا سازند. اين سورهها عمدتاً با نوع بينش و نگرش انسان سروكار دارند و خواستار تجديدنظر در ارزيابيها، قضاوتها، عداوتها، محبتها، ديدگاهها، تعريفهاو ...ميباشند.
سوره ماعون و نيز سوره فيل در سرآغاز خود، نگرش و ديدن را به عنوان يك هنر عنوان ميكنند؛ هنري كه هر كس محروم از آن باشد، كلاهي به پهناي آسمانها برسرش خواهد رفت! كوچك را به جاي بزرگ و بزرگ را در جاي كوچك خواهد نشانيد؛ زشت را زيبا و زيبا را زشت درخواهد يافت، دوست را دشمن و دشمن را دوست خواهد شناخت؛ منكر دين را، ديندار، و ديندار را منكر دين خواهد پنداشت و در يك كلام همه چيز را اشتباه فرا خواهد گرفت.
سوره ماعون از آسمان به زمين آمده است تا هنر ديدن را به ما بياموزد، نحوه نگرش را نشانمان دهد. نگرشي كه در پرتو آن، كاه را كاه و كوه را كوه ببينيم؛ زيبا را زيبا و و زشت را زشت دريابيم. سوره ماعون آمده است با سرآغاز بينا كننده خود كلاههاي گشاد بيشماري را كه در طول تاريخ بر سرمان رفته است و ميرود، بردارد و....
ديدنيها نزد ما چيزهاي عجيب و غريب و مسائل و حوادث غيرعادي و خارقالعادهاند. موجوداتي مانند مار پنجسر، گاو ششپا و اين قبيل پديده هايي غير منتظره كه گاه ديده ميشوند و توجه همگان را به خود جلب ميكنند. ساير موجودات هستي كه عادي و طبيعي و دائمياند و ما همواره با آنها سر و كار داريم، نزد ما چندان لايق ديدن نيستند و توجه ما را به خود جلب نميكنند.
از ديدگاه سوره ماعون، يكي از ديدنيترين صحنههاي هستي، صحنه تكذيب و انكار دين است. كسي كه دين را انكار ميكند، يك موجود بسيار شگرف و ديدني و يك سوژه فوقالعاده عجيب و غريب است. بايد او را ديد، بايد با چشماني كه سوره ماعون تقديم ميكند، عميقاً به او نگريست. ديدن او البته به اين آساني نيست، كساني ميتوانند ببينند كه سوره ماعون، چشم آنان شده باشد كه با آن مينگرند.
انسان دوسر، نزد ما موجود ديدني و عجيبي است اما اگر از يك زمان به بعد همه و يا اكثر انسانهايي كه به دنيا ميآيند، دوسر باشند، ديگر عجيب و لايق ديدن و نگاه كردن نخواهند بود و اصولاً ديده نخواهند شد و به چشم نخواهند آمد.
همچنين، تكذيب دين ـ به معنايي كه در سوره ماعون آمده است ـ يك پديده شگرف و ديدني است اما چون همه و يا اكثر ما به آن گرفتار و مبتلاييم نميتوانيم آن را ببينيم. در حالي كه چيز ديدني را همواره ديدني است. اگرچه امثال آن بسيار باشند، همچنان كه بيماري همواره بيمارياست، گرچه فراگير شود و عموميت يابد، و عجيب همواره و عجيب و شگرف است، اگرچه فراوان باشد، اين فراگيري و عموميت، چشمان ما را نابينا كرده است و ديدنيها را ناديدني كرده است. كسي كه در اين دنيا درد يتيمنوازي ندارد و بينواييِ بينوايان فكر و ذكر او را مشغول نداشته است حقيقتاً يك موجود ديدني است. انسان بايد از تماشاي او مبهوت و شگفت زده شود و "واي" به حال او بگويد و به خدا پناه ببرد اما چون اينگونه افراد فراواناند و اكثر ما به اين مصيبت بزرگ گرفتاريم، قادر به ديدن و درك اين شگفتي نيستيم! أرايت الذي يكذب بالدين، فذلك الذي يدع اليتيم، و لا يحض علي طعام المسكين...!